بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
زندگینامه شهید احمد کشوری:
سرگرد خلبان احمد کشوری مکتبی که شهادت ندارد، اسارت ندارد. (امام خمینی) شهید کشوری، اسطوره مقاومت در روزهای خون و خطر، مردی که افتخار اسلام و هوانیروز بود؛ مردی که ارتشیِ نمونه لقب گرفت؛ دلاوری که همه عشقش اسلام بود و امام؛ شهیدی که در دامان پدر و مادری مسلمان و شجاع پرورده شد؛ اینک به آنچه که همگی ما در آرزویش هستیم، رسیده است و در کنار فرشتگان خداوند و ملائک مقرب، تقرّب یافته است. از شجاعت پدرش همین بس که با وجود داشتن پست ریاست ژاندارمری (در یکی از شهرهای شمال) به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در آخر مجبور به استعفا شد و پس از آن به کشاورزی پرداخت. شهید احمد در تیرماه 1332 در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا و سرپل تالار» ـ دو روستا از روستاهای محروم شمال ـ و سه سال آخر را در دبیرستان «قنه» بابل گذراند. دوران تحصیلش را به خاطر استعداد فوق العاده ای که داشت، به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند. وی ضمن تحصیل، علاقه زیادی به رشته های ورزشی و هنری نشان می داد و در اغلب مسابقات رشته های هنری نیز شرکت می کرد. یکبار هم در رشته طراحی در ایران مقام اول را به دست آورد. در رشته ی کشتی نیز درخششی فراوان داشت. در زمان تحصیل، فعالیت مذهبی زیادی داشت؛ با صدای پر سوزش به مجالس و مراسم مذهبی شور خاصی می بخشید. در ایامی نظیر عاشورا با مدیریت و جدیت بسیار همواره مرثیه خوانی و اداره بخشی از مراسم را به عهده می گرفت. در این برنامه ها، تمام سعی خود را برای نشان دادن چهره ی حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قالب هایی که سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بیخبر برای آن درست کرده بودند، به کار می برد و معتقد بود که: انسان نباید یک مسلمان شناسنامه ای باشد. بلکه باید عامل به احکام اسلام باشد. و چون در این فکر بود که اسلام را از روی تحقیق و مطالع بپذیرد، در دوران دبیرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ دیپلم علاوه بر کتب مذهبی، کتابهایی درباره ی وضعیت سیاسی جهان مطالعه نمود. شهید کشوری در سال آخر دبیرستان با دو تن از همکلاسان خود، دست به فعالیت های سیاسی ـ مذهبی زد. او با کشیدن طرحها و نقاشی های سیاسی بر علیه رژیم وابسته، ماهیت آن را افشاء می کرد. بعد از گرفتن دیپلم، آماده ورود به دانشگاه می شد که با توجه به هزینه های سنگین آن و محرومیت مالی که داشت، از رفتن به دانشگاه منصرف گردید. در سال 1351 وارد ارتش (هوانیروز) شد. البته همیشه از مسائلی که در آنجا می دید، رنج می برد، چرا که رفتارها، مخالف شئونات عقیدتی او بود. او در معاشرت با استادهای خارجی، به گونه ای رفتار می کرد که آنها را تحت تأثیر خود قرار می داد. در این مورد می گفت: من یک مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد. او می خواست در آنجا نیز ادامه ارشاد را بگستراند. به علت هوش و استعدادی که داشت، دوره های تعلیماتی خلبانی هلی کوپترهای «کبرا» و «جت رنجر» را با موفقیت به پایان رساند. عبادات او نیز دیدنی بود. او شبها با صوت زیبایش، قرآن می خواند و پیوندش را با «الله» مستحکم می کرد. چنان خداوند را عبادت می کرد که در انسان تأثیر می گذاشت. وقتی به عبادت می پرداخت، حال دیگری می یافت. با زندگی ساده اش می ساخت و با تجملات سخت مبارزه می کرد. روحیه ای متواضع و رئوف داشت و در عین حال در مقابل بی عدالتی ها سرسختانه می ایستاد. علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس می خورد که چرا روحانی نیست. بارها گفته بود: ای کاش در لباس روحانیت بودم. در آن صورت بهتر می توانستم حرفهایم را بزنم. شهید کشوری با همه ی محدودیتهایی که در ارتش وجود داشت، بسیاری از کتابهای ممنوعه را در کمد لباسش جاسازی می کرد و در فراغت، آنها را مطالعه می نمود. حتی به دیگران نیز می داد تا مطالعه کنند. چندین بار به علت اعمالی که بر علیه رژیم انجام داد، کارش به بازجویی رسید و حتی مورد تهدیدهای مختلف قرار گرفت. در اوایل اشتغال به کارش در باختران، شروع به تحقیق درباره ی فقرای شهر نمود و برای نشر روحیه ی انفاق در همکارانش سعی بسیار کرد. بالاخره توانست با همکاری چند نفر دیگر از افراد خیّر هوانیروز، مخفیانه صندوقی جهت کمک به مستضعفین تشکیل دهد. شبهای بسیار از مصیبت های فقرا سخن می گفت و اشک می ریخت و فکر چاره می کرد. با همه خطراتی که متوجه او بود، به منزل فقرا می رفت و ضمن کمک به آنان، ظلم های شاه ملعون را برایشان روشن می ساخت. شهید کشوری در دوران قبل و بعد از انقلاب، جان بر کف و دلیر برای اعتلای اسلام ایستاد و مقاومت کرد. در اکثر تظاهرات شرکت کرد و بسیاری از شبها را بدون آن که لحظه ای به خواب برود، با چاپ اعلامیه های امام به صبح رساند. او چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب عقیده اش این بود که تنها رهبران راستین امت اسلام، روحانیون در خط امام هستند. در میان تظاهرات چندین بار کتک خورده بود، ولی با شوق عجیبی از آن حادثه یاد می کرد و می گفت: این باطومی که من خوردم، چون برای خدا بود شیرین بود. من شادم از این که می توانم قدمی بردارم و این توفیقی است از سوی پروردگار. در زمان بختیار خائن با چند تن از دوستانش طرح کودتایی را برای سرنگونی این عامل آمریکا ریختند و آن ا نزد آیت الله پسندیده، برادر امام بردند. قرار بر این شد که طرح به نظر امام خمینی برسد و در صورت موافقت ایشان اجرا گردد. اما خوشبختانه با هوشیاری امام و بی باکی امت، انقلاب اسلامی در 22 بهمن پیروز گردید و دیگر احتیاجی به اجرای این طرح نشد. وقتی که غائله کردستان شروع شد، شهید کشوری همچون کسی که عزیزی را از دست بدهد و یا برادری دربند داشته باشد، از بابت این ناامنی ناراحت بود. سردار شهید به خون خفته ما تیمسار «فلاحی» می گفت: من شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم و هنوز سخنانم تمام نشده بود که از صف، جوانی بیرون آمد. دیدم کشوری است. او از همان آغاز جنگ داخلی چنان از خود کیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است. یکبار خودش به شدت زخمی شد و هلی کوپترش سوراخ سوراخ. ولی او به فضل الهی و هوشیاری تمام، هلی کوپتر را به مقصد رساند. در زمان جنگ هم دست از ارشاد برنمی داشت و ثمره تلاش های شبانه روزی او را می توان در پرورش عقیدتی شیرمردانی چون شهید سهیلیان و شهید شیرودی دانست. شهید شیرودی چه متواضعانه می گفت: احمد، استاد من بود. زمانی که صدام آمریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند که بماند و پس از اتمام جراحی برود، اما او جواب داده بود: وقتی اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمی خواهم. به جبهه رفت و چون گذشته، سلحشورانه جنگید و مزدوران را به درک واصل کرد، به طوری که بیابان های غرب کشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات مزدور دشمن تبدیل نمود. او بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا می کوشید. پروازهای سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد. حماسه هایی که در شکار تانک آفریده بود، فراموش نشدنی است. شبها دیروقت می خوابید و صبح ها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شبها، نماز شب می خواند. با اشک و تضرع و عبادت های نیمه شبش، به جهاد اکبر نیز اهتمام می ورزید. او الگوی یک مسلمان کامل و به کمال رسیده بود و چه زیبا گفته است شهید عزیزمان تیمسار فلاحی که: «احمد فرشته ای بود در قالب انسان. » او چنان مبارزه با کفر را با زندگی خود عجین کرده بود که دیگر هیچ چیز و هیچ کس برایش کوچکترین مانعی نبود. حتی مریم سه ساله و علی سه ماهه اش. هر بار که صحبت از فرزندانش و علاقه او به آنها می شد می گفت: «آنها را به قدری دوست دارم که جای خدا را نگیرند. » هر کار سخت و دشواری را که انجام می داد، کار کوچکی می شمرد و آن را وظیفه می دانست. از کارهای دیگران و قشرهای مختلف در جبهه ها، خصوصاً پاسداران قدردانی بسیار می کرد. به برادران پاسدار علاقه وصف ناشدنی داشت و مبارزه ی آنان را از خالصانه ترین مبارزات بعد از صدر اسلام می دانست. یکبار پوتینی از برادر پاسداری به عنوان هدیه گرفته بود و هرگز این چکمه ی رزم را از خود دور نمی کرد. می گفت: « من این را از یکی از خالصان درگاه احدیت که روحانیت و جهاد و شهادت از چهره و نگاهش می بارد، گرفته ام. » شهید کشوری همواره برای وحدت هرچه بیشتر دو قشر پاسدار و ارتشی می کوشید؛ چنانکه مسئولین، هماهنگی، و حفظ غرب کشور را مرهون او می دانستند. او گفت: «تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و از این مزدوران کثیف که سرهای مبارک عزیزانم(پاسداران)را نامردانه بریدند، انتقام خواهم گرفت. » عشق شهید کشوری به امام، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناکردنی است. بعد از انقلاب وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود، او در سفر بود. در راه وقتی که این خبر را شنید، از ناراحتی ماشین را در کنار جاده نگه داشت و در حالی که می گریست، گفت: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر رهبر بیفزا. وقتی به تهران رسید، به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبرش اعلام کرد. او بر این عقیده بود که تا در این دنیا هست و فرصتی وجود دارد، باید توشه ای برای آخرت بسازد. هرگز لحظه ای از حرکت و تلاش بازنایستاد؛ به طوری که می گویند بارها در هوای ابری و حتی بارانی پرواز کرد. او الله را می دید و به جهان جاودانی می اندیشید. عشق به الله، هر خطری را در نظرش هموار کرده بود و شهادت در راه الله برای او از عسل شیرین تر بود. آری... بالاخره در روز15/9/1359 نیایش های شبانه اش به درگاه احدیت مورد قبول واقع گردید و در حالی که از یک مأموریت بسیار مشکل اما پیروز باز می گشت، در دره میناب ایلام مورد حمله نابرابر و ناجوانمردانه مزدوران بعثی قرار گرفت. در حالی که هلی کوپترش در اثر اصابت راکت های دو میگ به شدت در آتش می سوخت. آن را تا موضع خودی رساند. و آنگاه در خاک وطن سقوط کرد و شربت شیرین شهادت را مردانه نوشید و پیکر پاکش در بهشت زهرا میعادگاه عاشقان به خاک سپرده شد. از قدرت روحی مادرش چه چیز بالاتر از این که در هنگام دفن پسرش، در حالی که عکس او را می بوسید و پرچم جمهوری اسلامی راـ که با دست خود دوخته بود ـ بر سر مزار او می آویخت، فریاد زد احسنت پسرم، احسنت. آنان که با چشمی گریان در بهشت زهرا حضور داشتند، هیچ گاه سخنان خانواده ی صبور سرگرد «کشوری» را فراموش نخواهند کرد.
وصیتنامه:
«بسم الله الرحمن الرحیم» در مـسـلخ عـشق جـز نـکـو را نـکشند روبـــه صـفـتـان زشـت خـو را نـکشـنـد پایان زندگی هر کسی به مـرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز می دانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده می شود. راه شهیدان را ادامه دهید. که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید و وصیت به پدر و مادرم: پدر و مادرم! همچنان که تا الآن صبر کرده اید از خدا می خواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید. در عزایم ننشینید، نمی گویم گریه نکنید ولی اگر خواستید گریه کنید به یاد امام حسین (ع) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده گریه کنید، که اگر گریه های امام حسینی و تاسوعا و عاشورایی نبود، اکنون یادی از اسلام نبود. پشت جبهه را برای منافقین و ضد انقلاب خالی نگذارید، در مراسم عزاداری بیشتر شرکت کنید که این مراسم شما را به یاد شهیدان می اندازد و این یاد شهیدان است که مردم را منقلب می کند امام را تنها نگذارید فراموش نکنید که شهیدان نظاره گر کارهای شمایند ما زنـده بـه آنـیـم کـه آرام نـگـیـریـم موجیم که آسودگی ما عدم ماست والسلام قطراه ای از دریای خروشان حزب الله
خاطرات:
سرلشکر شهید ولی الله فلاحی: «او (شهید احمد کشوری) از همان آغاز جنگ داخلی چنان از خود کیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است. یک بار خودش به شدت زخمی شد و هلیکوپترش سوراخ سوراخ. ولی او به فضل الهی و هوشیاری تمام، هلیکوپتر را به مقصد رساند. در زمان جنگ هم، دست از ارشاد برنمیداشت و ثمره تلاشهای شبانهروزی او را میتوان پرورش عقیدتی شیرمردانی چون شهید سهیلیان و شهید شیرودی دانست».
منبع (ادامه ...):
https://ajashohada.ir/Apps
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم